یاد آن روز

یاد آن روز

- یاد آن روز که در صفحه شطرنج دلت شاه عشق بودمو با کیش رخت مات شدم

-گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم گاه یک نغمه آن قدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند گاه یک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم



-لبریزتر از هزار پیمانه شدیم دیوانه‌تر از هزار دیوانه شدیم دیدیم گلی به روی ما می‌خندد از پیله درآمدیم و پروانه شدیم


-اینگونه زندگی کنیم: شاد اما دلسوز. ساده اما زیبا. مصمم اما بی خیال. مهربان اما جدی. سبز اما بی ریا. عاشق اما عاقل

-در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند.. در را گشودم روی او دیدم غم است در میزند. ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا غم با همه بیگانگی هر شب به من سر میزند

-ای کسانی که مامور دفن من هستید مرا درتابوتی سیاه بگذارید تا همه بدانند هرچه سیه روزی بود من کشیدم چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند که چشم براهش بودم و دستم را از تابوت بیرون بگذارید تا همه بدانند چیزی با خود نمی برم یک دسته گل پژمرده روی مزارم بگذارید تا همه بدانند جوانی بودم ولی زود پژمردم...



-نگاه ساکت باران بروی صورتم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:35 ] [ مهدی اسماعیلی ]
[ ]